توبه
توبه
گشتیم دراین خانه ی متروک گرفتار ازعشق گذشتیم درآن لحظه ی دیدار
آن دم که صدای زن مسکین برآمد دستان همه خالی شده ازسکه و دینار
وقتی که ندای سخن عشق شنیدیم انگشت به گوش کرخودکردیم به یک بار
دستی که تهی ازته این خاک بلند شد دستش ببریدیم ونگشتیم دگر یار
مرغان سفرکرده که ازدهرگذشتند صدحیف که هرگزنشدیم همدم وهمیار
کاش سایه ی زیبای تو امشب براین دل تکیه گهی می شدبراین قلب گنه کار
صدتوبه که کردیم وصدتوبه شکستیم وامانده ایم ازحکمت این دنیای دوار
مرگ است جدایی ازاین دنیای فانی نیست مردن من نابودی و آخراین کار
صد بارخدایا ببخشای من بنده ی ناچیز
العفو،که تویی جل وجلال وباقی وناجی وعیار
"هوشنگ"
شنبه 2 مهر 1390 - 12:25:13 PM